گفته شده است کربلا در لغت آسوریان” کارب ایل” بوده؛ یعنی” باغچه ی خدا! . درهرحال، کربلا محل تجلی تمام اسماء وصفات خداوند متعال است؛ و گویی مزرعه ای ست که بذر تمام صفات واسمای مقدس الهی، در آن پاشیده شده است. بنابراین جفاست که ما این مرتبه ی جمع الجمعی کربلا را نادیده گرفته وهمواره سعی کنیم تا این مکتب کامل انسان ساز را به گفتمان واحدی مصادره کنیم . مقام جمعی الجمعی یعنی همین که در این مثنوی اشاره شده است: جلال و جمال، شور و ماتم، بزم و رزم ، هنر و حکمت، عرفان وسیاست…همه وهمه را در خود جمع کرده است؛ چون « کربلا مکتب زندگی ست»؛ کامل ترین تجلی “انسان کامل ” است. اصلا یکی از رازهای اصلی کربلا در همان “عطش” است! هرچه می نوشی، بازهم تشنه تر وشیدا تری [1] .(همچنین به بیت ششم این مثنوی هم عنایت کنید؛ آن نیز دریافت تازه ای ست)
فرهنگ عطش ( یک مثنوی زیبا درباره کربلا )
جام جم دارد صفات کربلا
جلوة الله: ذات کربلا
کربلا رزمش به بزم آمیخته
هم جلالش در جمال انگیخته
رقص شمشیر است و داماد وعسل
«ساقی ابرو کمان» ، ضرب المثل
آب و آتش در سماع نینوا
قاسم خونین کفن ، گیسو حنا
کربلا از بس که شیرین باخته
نحل هم شش گوشه کندو ساخته
کربلا ، کندوی مرگ تلخ وَش
وه، چه شیرین است فرهنگ عطش
دین ما جسم است و قلبش کربلاست
دین ما آهنگ متنش نینواست
در طواف و سعی و قربان و صفا
کعبه یک سنگ نشان از کربلا
این زمین میراثِ الله است و بس
هر رسولی دارد اینجا یک قبس
غیر ذات حضرت معبود کیست
آنکه می نوشاند و در نوش نیست؟
پس مرا زآب فرات است این سرود:
ساقی لب تشنه «عینُ الله»* بود
حرف آب اینجا مزن، الاّ شراب
یک ابوالفضل است و یک عالم خراب
در خرابات از غم و شادی مگو
از خرابان آب و آبادی مجو
آبروی رود، اینجا رفته است
اعتبار سود، اینجا رفته است
با خرابان در خرابات آمدیم
مشرق نور السماوات آمدیم
1381
عین: چشمه
1- با همه ی آنچه گفته شد؛ اما “اشک” یک شاخصه ی قطعی ماست. یعنی اگر می خواهیم ببینیم چقدر مسیر درستی را طی کرده ایم؛ ودر کربلا شناسی چقدر موفق بوده ایم؛ می بایست به میزان اشک خودمان هم نگاه کنیم؛ چون فرمود: اناقتیل العبرات/ اما همان اشک هم می تواند ناظر بر ساحت های مختلف کربلا باشد؛ وبنابراین بهترین اشک آن است که به پهنای کامل کربلا بوده و ناظر بر تمام ابعاد و جلوه های آن باشد.