دلي شکسته وروحي عميق…ميفهمي؟
سفينه اي تهِ دريا غريق..ميفهمي؟
من ودل وقفسِ واژه هاي بغض آلود
کليدواژه ندارم،«شهيق» [1] ميفهمي؟
کلام،پَر!.. دلِ شاعر،پَر!..آه، آينه ،پَر!
جواني ام همه پر!…پر!…رفيق!ميفهمي؟
مني که سنگ صبور تو بوده ام همه عمر
کنون زسنگ مزارم«عقيق»ميفهمي؟!
زمان وصل، غنيمت شمر که روز فراق
حساب ثانيه ها را دقيق ميفهمي….
«غبارغم برود حال،بِه شود» باري
اگر زبان نسيم طريق ميفهمي
من از نجابت آلاکلنگ ميگفتم
چرا تو وسوسه ي منجنيق ميفهمي!؟
(1388)
[1] شهيق:صداي پيچش گريه درگلو