ای شرف الشمس، نگینْ بوس تو
شمسِ شرف، حلقه زنِ طوس تو
حسن تو بر سکّه ء خوبی محک
سوره ء یوسف به نگین تو حکّ
شاهِ شمیسا نظران، یا رضا
مِهر مسیحا اثران، یا رضا
حجره ء خورشید! سلامٌ علیک
قبله ء امید! سلامٌ علیک
شاه که از راه دراز آمدی
سرزده از محمل ناز آمدی
حلقه بگوشان همه در هلهله
خطبه بخوان- سلسله در سلسله[1]
خطبه بخوان تا که قیامت کنند
سکه ء خورشید به نامت کنند
شقشقه در خون شقایق بزن
صاعقه در جان خلایق بزن
خطبه بخوان تا خمشان «أَلست»
جام «بلی» دست بگیرند مست
باده در این چرخ تعلّل بزن
شانه به گیسوی تسلسل بزن…
دست «قلم» حلقه ء «نون» می زند
دلْ دل دل سر به جنون می زند
ای نمکین سبزه که دل می بری
خال لب چهره ء پیغمبری
خال تو بر لعل تو، مک می زند
بر جگر لاله نمک می زند
سرو ، خرامان کن و در گام نو
باده بگردان و بزن جام نو
ساقی حق! باده مطلق بزن
دست خدا! کوس اناالحق بزن….
***
ای که به الله، دری یا رضا
طالع «فرهنگ دریّ» یا رضا
ای عَلم زهره به کیوان زده
قُبّه ء فردوس به ایران زده
بخت عجم از قدمَت پا گرفت
شهپر دانش به ثریا گرفت
مهر تو ما را قمری کرده است
شیعه ء اثنی عشری کرده است…
ای ملک الحاج! کجا می روی؟
غافل از این قبله چرا می روی؟
سعی در این مروه صفا می دهد
خاک بهشت است، شفا می دهد
حور و پری گرچه بسی دلکشند
در صف محشر همه «زائرکَش»اند
کعبه منار است، مؤذن بجو [2]
خانه ء یار است، ببین «یار »کو
حجِّ حجر نیست سزای خدا
حج نبود غیر رضای خدا
این ملکوت حرم معبد است
این جبروت حجرالاسود است
ناظر این جلوه نه هر زاهد است
مشهد حق است، خدا شاهد است…
***
مرغ دلم باز هوایی شده
کفتر ایوان طلایی شده
در دل من زخمه ء بیدادِ کیست
باز در این شیشه پریزاد کیست؟
هر سر مو سرزنشم میکند
رگ رگِ دل در تپشم میکند
آمدم ای شاه، امانم بده
مرغ توام من، طَیَرانم بده
آمدم از کوچه ء دور نفَس
آمده ام از طرف هیچکس
هیچ کسی محرم آهم نشد
ضامن احساس گناهم نشد
همسفر بی سرو سامانی ام
آینه ام، مایة حیرانی ام
شمعْ فروشم، سر بازار درد
مشتری مهر توام، دوره گرد
بی تک و توش آمده ام، خسته ام
خانه بدوش آمده ام، خسته ام
تشنه در این شهر غریب آمدم
با جگری همچو لهیب آمدم
دادرس تشنه ء جامت کجاست
آدرس «دارِسلام» ات کجاست؟
لاله ء باغ دل من یا رضا
چشم و چراغ دل من یا رضا
خانه ء امیدِ دل بی کسی
کِی تو به داد دل من میرسی؟
من که گدای در این خانه ام
با همه کس غیر تو بیگانه ام
نیست مرا گرچه به غیر بدی
کیست مرا غیر تو یا سیدی؟
گر چه گنهکارْ چو من، بنده نیست
شاهْ کسی مثل تو بخشنده نیست
در کنف گنبد چرخ کبود
بنده سیه کارتر از من نبود
جز که مرا بر در غیرت وقوف
نیست به والله ـ امام رئوف!
من بدم اما تو که خوبی چرا؟
هم تو که ستارِ عیوبی چرا؟
روی متابان که دخیل توام
در بدرم، ابن سبیل توام
فاخته ای سوخته ام، شبنمی!
زائر زخمیِ توام، مرهمی!
حرف من این است- خدا یار تو:
مرگ من و وعده ء دیدار تو
در شب قبرم سخن این است وبس:
یا پسر فاطمه یا هیچکس…
¨
طبله ء نقاره صدا میکند
شاه نگاهی به گدا میکند
گوش کنیدش که صلاتان دهد
آی مریضان که شفاتان دهد!
بی دل و بیمارترینش منم
گر چه گنهکارترینش منم
نامه سیاه آمده ام یا رضا
دیر به راه آمده ام یا رضا
آمده ام، اذن دخولم بده
دست خدا! دست قبولم بده
گر چه بدم، لیک عتابم مکن
جان جوادت که جوابم مکن
رانده مرا گر چه بعید و قریب
از تو بعید است ـ امام غریب!
مهدی مشکات(بیاتی) 1374
*این مثنوی توسط آستان قدس رضوی جهت کتیبه نویسی در رواق مطهر برگزیده ودرکتاب “کتیبه ء خورشید” نیز با نام “محمل ناز” به چاپ رسید که البته ویرایش وتغییرات زیادی خصوصا در نیمه اول آن (پس ازچاپ) داده ام.
1 ـ این چندبیت ، اشاره به واقعه شکوهمند نیشابور وحدیث “سلسلة الذهب” دارد .که براساس روایات تاریخی ، هزاران نفر ازدلدادگان حضرتش به استقبال آمده ودرخواست زیارت چهره مبارک امام وشنیدن حدیثی از لبان مبارک ایشان داشتند وچنانکه نقل است : هنگامی که امام سرازمحمل بیرون کرده و برقع از چهره مبارک برگرفتند فریاداز مردوزن برآمد وعده ای عنان ازکف دادند وبرخی برخاک افتادندو…درهمین واقعه بودکه حضرت شمس الشموس (درهمان کجاوه) حدیث تاریخی ومعنادارسلسلة الذهب را ازاجداد مطهرخود نقل کرده و اندکی حرکت کردند وباز سرازکجاوه بیرون نموده وتکمله ای برآن حدیث نفیس افزودند (سرو،خرامان کن ودرگام نو/باده بگردان وبزن جام نو…)
2ـ «و اذّن فی الناس بالحج یأتوک…»! سورة حج، آیة27
..:: برای مشاهده ی این مطلب در وبلاگ آقای مشکات اینجا(+) کلیک کنین ::..