نقد تلویزیون
قوطی ابله سازی تعبیری ست که « نیل پستمن » در خصوص تلویزیون به کار برده و زبان زد شده است.
***********************************************
گرچه دنیادل سنگی دارد
زندگی حال قشنگی دارد
اگر این شیشه ی جادو برود
و اگراین «من وتو» :« ما »بشود
غولِ این شیشه قفس خواهدشد
زندگی باز ملس خواهدشد
غول این شیشه «توهُّم »بازی ست
«تی.وی»:قوطیِ ابله سازی ست
پای تی.وی همه جمعند وتک اند
درتوهُّم همگی مشترک اند
سرشان گرم ،ولی دلها سرد
عین آتش! توببین بعد چه کرد ! [ 1]
این درون پوک ترین آبادی ست
شهرِجبّارترین آزادی ست…
کیشِ این آینه ماتت نکند!
دست در ذات وصفاتت نکند!
نکند غاطیِ قوطی بشوی!
پیش این آینه طوطی بشوی!
سِحرِاین سامریان توخالی ست
پیشرفتش توببین پوشالی ست!
وای از صنعتِ این خر دجّال
آه ازمعنیِ این «دی جی تال»
پیشرفتی که به پستی دارد
جنگ ها با دل هستی دارد
بدهد دانش وتفسیری چند
هستی ات را بخرد سیری چند؟
فکرها گرچه کمی باز شده
خودِ این هم غلط انداز شده
بله! اخبار وعلومی دارد
اطلاعات عمومی دارد
زهر در کام ِشکر پرورده
چشم را حُقّه ی افیون کرده
اولش مست هنر خواهد کرد
بعد،البته که خر خواهد کرد
(دور از جان شما البتّه!
من به قربان شما البته)
***
ای شکر خورده ترین طوطی ها!
چه خبر هست در این قوطی ها؟
لنگ وعلاّف جهانی تا کی؟
بی خبر از خودمانی تا کی؟
تاکی افسونِ توهّم سازان؟
آلت دست نظر پردازان؟
آخر این جامِ جهان بین دلِ ماست
غول این شیشه کجا قابل ماست؟
حیفِ این دل! چقدَر آلایش؟
خسته شد چشم تو ازآرایش
آی مردم! ملکوت است این دل!
سخت محتاج سکوت است این دل
پس چرا ما حپروتش کردیم؟
به فسونی برَهوتش کردیم
عمر بگذشت چنان فروردین
آه از برزخِ ما بعد از این
سال تاسال دریغ از سریال
خرِدجال ـ امان ازدجال
ذهن ها مرکبِ این بی کاراست
این دقیقا خودِ«استحمار» است
غافل از حالِ خودت گرداند
خرِ او اسبِ تورا می راند!
فکرت افزون شد وعقلت کم شد
مثَلِ «قابله ی رستم » شد [2]
چون تورا عبدِ خودش کرد به وَهم
بت پرستیِ مدرن است بفهم!
***
سِحرِ فرعونِ توهّم دیدی؟
چشم و همچشمیِ مردم دیدی؟
دیدی این شیشه چه شومی آورد؟
چه به فرهنگ عمومی آ ورد!
«اطلاعات عمومی» دیدی!؟
مرگ برسنّت بومی دیدی؟
خوشی وخویشیِ فامیلان کو؟
شادیِ واقعیِ انسان کو؟
حرمت موی سپیدی داریم؟
خود به آ ینده امیدی داریم!؟
«ارتباطات» ببین دورت کرد!
«اطلاعات» ببین کورت کرد!
رشد فرهنگ طلاقی تاکی؟
این همه کور اجاقی تا کی؟
برکت ازخانه روان شد مردم!
زندگی برگ خزان شد مردم!
ازکجا آمده این سردی ها؟
پس کجا رفت جوانمردی ها!؟
این همه عاری وننگی خوب است؟
باز بشقاب فرنگی خوب است؟…..
همگی علت وهم معلولیم
به خدا تک تک مان مسؤلیم
***
گرچه امواج بدی می بارد
خودمان هم تنِ مان………
خودمان اهل تجمل شده ایم
بنده ی وهم و تخیل شده ایم
خودمان ریشه ی خود گم کردیم
میزبانی به تهاجم کردیم
گرفلان حزب،فلان بدعت کرد
دل ما زود چرا بیعت کرد؟
خودمان کوه نبودیم آ ن جا
حزب نستوه نبودیم آن جا
خودمان عافیت اندیش شدیم
شیر بودیم ولی میش شدیم
نه که ازجنگ وجهان ترسیدیم !
خودمان ازخودمان لرزیدیم
ازخودِماست که بر ما آمد
در نبستیم که سرما آمد
خودمان سبک خود این سان کردیم
تا نسیمی شد وطوفان کردیم
نقدمان صرف گرفتاری شد
دخل مان خرج بدهکاری شد
دختران مصرف شان بالا رفت
دل آقاپسران هم وارفت
چونکه سودای توهّم داریم
دنده مان نرم،تورّم داریم [3] /مشکات آبان1393
***
مابدی کرده ولی بیداریم
ملت خوب ونجیبی داریم
این بدیها بدیِ دوران بود
بیشتر گردنِ مسؤلان بود
پیری از چهره شناسند وچروک
ضمنِ«اَلناسُ علی دین ِمُلوک»….بماند فعلا
[1] آتش ارچه سرخ روشد درشرر تو زفعل او سیه کاری نگر ( جلال الدین مولوی) [2] وقت زاییدن رستـــــــــم ،ماما پنجه درپنجه ی رستم شد تا : به برونش بکَشد پنجه به دست ناگهان دید خودش در رحم است! [3] لطفامثنوی های«عصربد»و«آه بانو» را هم که درهمین فضاسروده شده ،ملاحظه کرده واز ارسال نقد ونظر ارزشمندخودتان هم دریغ نفرمایید.