یا فاطمة الزهرا ( شعری درباره حضرت فاطمه )
دانی زمین به داغ دلت چون گریسته؟
مثل غروب جمعه زمان خون گریسته
درراستای سروِ شکنجیده قامتت
چندین هزار لاله ی واژون گریسته
دریا به ابر گفت:چرا گریه میکنی؟
گفتا :برآنچه دیده ی گردون گریسته
برچشم زخم خورده ی آن نرگس نجیب
لیلانگاه کرده ومجنون گریسته
چشمی که خاک رابه نظر کیمیا کند
صدهاگریوه ،گوهر مکنون گریسته
بیت الغزل درآتش وگلواژه سوخته
معنا به خون نِشسته ومضمون گریسته
کشتی شکست خورده ودریا اسیرموج
ماهی برای غربت«ذوالنّون»گریسته
ازسایه هم مضایقه خواهدنمودچرخ!
برگردای همای به هامون گریسته
مردم برای اشک توقانون گذاشتند
ای چشم تو به کوریِ قانون گریسته….
تاکی چراغ وادی سینا کندطلوع
مشکات سربه دامن زیتون گریسته
پروانه های معبدِ «ساعیر» سوختند
برخیزای زدوده ی «شمعون»گریسته
1381
خاک آستان ـ مهدی مشکات