دلم برای تو امشب بهانه میگیرد
همیشه سینه ی عاشق شبانه می گیرد
از آنچه در دل من محرمانه می سوزد
اگر که سنگ بفهمد زبانه می گیرد
زمان برای جدایی زمینه می سازد
دلم ز دست زمین و زمانه می گیرد
منی که سخت ترین مرد این تَنستانم
بدون تو، نفسم کودکانه می گیرد
نه آفتاب، نه آبی، نه دانه ای- ای خاک!
امید در دل من کی جوانه می گیرد؟
صدای خِش خِش این نامه های پاییزی
از آشیانه ی هجران نشانه می گیرد…
بیا که هر چه غزلهای تازه می خوانم
شب است و باز دل من بهانه می گیرد
1375
یکی ازپاییزهای دلتنگی برای دلبرور دوست دیرینه ام: استاد احمد عزیزی