حضرت عروس ( شعری برای ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه ع )

حضرت عروس ( شعری برای ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه علیهما السلام )

آغاز ماه شریف ذی الحجه ،با مناسبت ازدواج فرّخ نِتاج و کوثرمزاج امیرالمومنین وحضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیهما همراه است. این ایام خجسته را به شما دوستاران حضرتشان صمیمانه تبریک عرض می کنم .به لطف وعنایت الهی ،وبه همین مناسبت ،شعری ـ که به لطف تعبیر برخی از اساتید “مثنوی مینیاتوری” یا ” از جمله مسکرات حلال!”  نامیده شده است ـ تقدیم شما همدلان عزیز می کنم .البته این مثنوی بسیار طولانی ومطلع آن نیز این بیت بود :”روح خدا دربدنی ـ فاطمه/سوره ء مکی مدنی ـ فاطمه…” اما جهت رعایت اختصار ،تنها قسمت دوم آن را  با نام ” حضرت عروس ” عرضه می دارم …اگر این رقیمه ناچیز را ثوابی در پی باشد، ازطرف پدر مرحومم به آستان مقدس ولی الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه تقدیم کرده و برای رفتگان شماعزیزان نیز ثواب عظیم تمنا دارم 


این ملَــکاتِ کلمات من است

این سَکَراتِ صلواتِ من است

 ***

 ***حضرت عروس***

شب ، شب وصل شه و شهزاده است

آینه در آینه افتاده است

 

حلقة منظومه به دستانشان

عِقد ثریا به گریبانشان

 

حلقه بگوشان همه در هلهله

هفت فلک «امرأةُ السِّلسله»

 

بزم طرب هر طرف آراسته

کِلکِله در ارض و سما خاسته

 

لاله به شاباش، عرق ریخته

گل به نکوباش، ورق ریخته

 

خاک زمین، عرش معلّا شده

جنت فردوس مُحلّا شده

 

حور و پری سربه‌سر و پربه‌پر

سُندس و استبرق و ململ به بَر

 

بر سر هر گل طبقات جهاز

در پیِ خاتونِ چمن، سر فراز

 

صبح سپیداب و سحر وسمه‌کوب

آینه ء ماه به دست غروب

 

کوری چشم زغنِ لب‌گزان

تیره ء نرگس همه چشمک زنان

 

سوره ء مریم به گل آموختند

حسرت یوسفْ به دلان، سوختند

 

دلشدگان، می‌‌زدگان مستْ مست

رگ‌زدگان، پنجه حنا،‌ دستْ دست

 

خال لب و آتش لعل بتان

مجمر اسپندِ عروسی‌کنان

 

دامن شاباشیِ این ژاله‌ها

یال عرق کردة آلاله‌ها

 

سرزده از شیشه ء گلهای رنگ

نیم‌‌‌تنه ، پیکرحورانِ شنگ

 

بادصبا مشک‌فشان لب گرفت

گونه ء گلنار ببین! تب گرفت

 

سبزه و آیینه تضایف کنید

مغبچگان! باده تعارف کنید

 

لاله‌وشان، باده کشان آمدند

لشکر کبّاده‌کشان آمدند

 

نارونان، طُرّه‌کشان ، پیچ پیچ

پایْ‌وران ، دسته ء سروان ،بسیچ

 

نعل در آتش زده چونان حَرون

هنگِ شقایق عقب نسترون

 

افسرگل در پی شمشاد، شاد

بوسه به سر دوشیِ داماد داد

 

لاله کمر بسته، چنان سرمه‌دان

غنچه لب آورده برای دهان

 

لُعبَتکان نذرِ نباتی دهند

باده ء نابِ  صلواتی دهند

 

ژاله به دامان گل و در مثل:

مریمِ عذرای مسیحا بغل

 

شاخه ء شمشاد ،صلا می‌کند

نرگس مخمور ،حیا می‌کند

 

سروِ قدافراشتگان ،ساقدوش

سنبلِ پاکیزه‌تنان ، پایجوش

 

مطربَکان دست برافراشتند

لاله‌رخان مقنعه برداشتند

 

بلبل و دستان به طریق سپند

بوسه ء دزدانه به گل می‌زنند

 

گلشکر لعل بت می فروش

بُرده قرار از دل و از جوش، هوش

 

آخته از دشت زهر سو، گلی

تافته هر کس به برِ سوگلی

 

هر که دلی داشت به کاری گرفت

تُنگ شرابی و کناری گرفت

 

تا به سر  اِکلیلِ هُمایی زنند

هر مَلکی پر به هوایی زنند

 

چرخ و فلک غرق شهابند و نور

رقص زمین، رقص زمان، رقص نور

 

خاک، سبَق برده ز عنبر مگر

خامه رمق خورده ز شکّر مگر؟

 

این چه هوایی ست که دم می‌زند

شعله به صحرای عدم می‌زند

 

پنجره ء غیب، ورودی شده

حالت عشاق، شهودی شده

 

سروِ به پاخاسته مشّائی است

لاله ء اشراق، تماشایی است

 

خالِ که و حبّه ء افیونِ کیست

بید، در این همهمه مجنون کیست؟

 

پرچم مجنون، دلِ بیدم گرفت

لرزه بر اندام شهیدم گرفت

 

فصل دل و فصل گل سوسن است

فصل ظهور است دلم روشن است

 

غلغل اِسپَرغمِ وحشی‌ست این

جشن بهشتی‌‌ست مگو چیست این

 

این ملَکاتِ کلمات من است

این سَکرات صلوات من است

 

کور شوم لال شوم کرشوی

گر که مجازی بوَد این مثنوی

 

باده ء شعر از حرم آورده‌اند

میکده‌ها نیز کم آورده‌اند

 

وسمه به ابروی، کشیدند باز

بند دلم را ببریدند باز

 

قهقهه ء کبک، سکوتم شکست

خنده ء مینا، ملکوتم شکست

 

چشم دلم، وهْمِ تشرّف گرفت

وصله ء گل، دامن یوسف گرفت

 

یوسف گل‌پیرهنان، یاعلی

خسرو شیرین‌سخنان، یاعلی

 

ای لب تو معدن قند و شکر

خال تو سودای نخیل نظر

 

خال تو بر لعل تو ،مَک می‌زند

بر جگر لاله نمک می‌زند

 

مدح تو گفتن همه رنج است و بس

بلبل طبعم تو ببین در قفس!

 

باده ء شعرم عرقی بیش نیست

جز ورقی تحفه ء درویش چیست؟

 

کِلک مرا جوهر اعجاز کو؟

ناطقه ء حافظ شیراز کو؟

 

دست  بشویم دگر از این هوس

حاصل من «دست و ترنج» است و بس

 

این‌همه گل گویم و غلغل کنم

بو که جلال تو تحمل کنم

 

سوز جگر  تا نزند آتشم

باده ء اشعار طَری می‌کشم

 

باده ولی داغ ترم می‌کند

گل‌به‌گلی ، شعله‌ورم می‌کند

 

این همه گفتیم و نگفتیم هیچ

ذرّه کجا  و  شَهِ گردون‌بسیچ

 

نزد عسل، عرضه ء شکّر چرا

خیمه به صحرای غضنفر چرا؟

 

تا که مگر در نظرت گل کنم

چاره همان به، که تغافل کنم!…

 

هلهله این جشنِ گلِ مطلق است

در تب عشقم، هذیانم حق است

 

جشن چمن، جشن دَمن، جشن باغ

جشن چراغانی گلهای داغ

 

عقرب شب از قمر انداختند

برقع مهتاب برانداختند

 

کوکب سعد از پی رخشندگی

آمده بر موکب فرخندگی

 

می‌‌شکفد پنجه ء مریم، گریب

می‌شکند جادوی «کفّ الخضیب»  /کف الخضیب :نمادفلکیِ فراق

 

طالع زرّین عروس پگاه

سرزده از حجله ء مشرق چو ماه

 

چتر سپید سحری بر سرش

تسمه ء زرّینْ‌کمری در برش

 

شامِ عزادار ،کفن کرده صبح

پیرهن بخت به تن کرده صبح

 

گوهر تسبیحِ که بگسیختند

نُقل کواکب به زمین ریختند؟

 

خوشه ء الماس تراشیده‌اند

یا گلِ زوفاست که پاشیده‌اند؟

 

غرق شقایق چمن آذین ببین

دست برآور، گلِ  ” آمین ” بچین

 

حضرت داماد و عروس آمدند

شادی ایشان صلواتی بلند!

 

ناز عروسی که نماید جلوس

حامل عرش آمده بر پایْ ‌بوس

 

در صف سبّوحگران ،جبرئیل

از  طرف محضرِ «نعم‌الوکیل»

 

عاقد این وصلِ الهی شده

شاهد آیینه ء شاهی شده

 

مرغ سحر «صبّحک الله» گو

سنبل تر «طیّبک الله» گو

 

آینه در آینه انگیختند

باده ء وحدت به سبو ریختند

 

غنچه ء محجوبه چه گل کرده است

روی در آیینه ء کلّ کرده است

 

داغ حنا می‌دمد از گونه‌اش

هُرم حیا از نفس پونه‌اش

 

تاکه بچیند گل باغ «بلی»

«زیرْزبانی» بده یا مرتضی

 

مُشتلق باد صبا را بده

شیرخدا «شیربها» را بده

 

ششدره ء بخت به فرزین بزن

چرخ زره پوش به «کابین» بزن

 

تا که بسایند سر نوعروس

شاخه ء قندِ قلمت را ببوس

 

ای لب تو بین کلامت شکر

خال تو اسپند و حدیثت شرر

 

خطبه بخوان تا خُمشان «أَلَست»

جام بلی دست بگیرند

 

صاعقه در جان خلایق بزن

شقشقه در خون شقایق بزن

 

روشنی چشم به ابرو بگو

شیشه ء غم بشکن و یاهو بگو..

1378 /  خاک آستان، مهدی مشکات

درباره‌ی مهدی مشکات بیاتی

مهدی مشکات بیاتی یکی از پژوهشگران فعال در زمینه ی مهدویت و آخرالزمان می باشد. عمده ی تلاش های علمی او پیرامون موضوع تمدن مهدوی یا تمدن اسلامی صورت گرفته است. ایشان علاوه بر فعالیت های پژوهشی دارای طبع شعر نیز هستند. اشعار ایشان موضوعات مختلفی از قبیل مهدویت و سبک زندگی را دربر می گیرد. (کلیه مطالب این سایت توسط مدیر بارگذاری می شود.)

همچنین ببینید

دعای فرج

دعای فرج از شب یلدا تا چهل شب هنگام سحر

دعای فرج و انتظار انتظار برای امام ظهور امام زمان، به معنی نشستن نیست. همچنین …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *