بسم الله الرحمن الرحیم
چرا غزه و لبنان؟ چرا سوریه و عراق؟ چرا یمن؟ چرا بحرین…؟؟؟
این پرسشی ست که بسیاری از معترضان، ساده نگرانه طرح و تکرار می کنند؛ واکنون در پاسخ آن، تنها به این بیان کلی وکوتاه بسنده می کنیم:
کشورهای نامبرده شده، تنها بخشی از قلمرو های جمهوری اسلامی ست که این روزها یکی پس از دیگری فتح می شوند؛ وعملا تحت جغرافیای سیاسی وفرهنگی واحدی به نام جمهوری اسلامی قرار می گیرند؛ آن هم با کمترین هزینه برای کشور ما (و متاسفانه با هزینه های بسیار دهشتناکی برای آن برادران وخواهران مظلوم)!
حال دراین راستا به این چند نکته نیز عنایت کنید:
1. درپروسه ی عظیم تمدن سازی، یکی از نخستین ضرورت ها، توسعه ی ارضی (یا بقول آلمانی ها: فضای زیستی) ست؛ یعنی یک نظام تمدن سازمی بایست بتواند ابتدا چتر حیات و حکومت خود را به خارج از مرزهای جغرافیایی خود گسترش دهد، تا ضمن اینکه سفره ی تمدن خود را از مواریث متنوع فرهنگی موجود در منطقه غنی می سازد؛ چرخه ی تعامل ساختارمند و تمدن ساز منطقه را نیز فعال کند. این یک ضرورتی ست که در تمدن های گذشته ابتدا به وسیله ی فتوحات و به زور سرنیزه صورت می گرفته است (حتی تمدن اسلامی گذشته نیز درموارد متعددی به همین قانون متوسل می شده است)؛ اما شاید برای نخستین بار در تاریخ باشد که یک نظام تمدن ساز به نام جمهوری اسلامی، تنها با استراتژی «حمایت از مظلوم» به جای زور و تهاجم، “تعاون” و “محبت” را ابزار توسعه سیاسی وفرهنگی خود قرار داده است. و در حقیقت از طریق احسان به ملت های مستضعف و مظلوم، سیادت و سروری خود را نیز در منطقه تثبیت می کند (الناس عبیدالاحسان).
درعین حال توجه داشته باشیم که این راهبرد، تنها یک سیاست نیست بلکه اساسا در این نگرش، “سیاست عین دیانت و دیانت عین سیاست” می باشد!! به بیان مشخص تر:
هدف ایران که ام القرای جمهوری اسلامی ست این نیست که مرزهای ملی خود را توسعه دهد و ایران را بزرگ تر کند، یا چنانکه برخی می پندارند: امپراتوری ایران را تشکیل دهد؛ بلکه به تعبیری می توان گفت: این نظام می خواهد تمام مرزهای اعتباری را از میان بردارد و مدینه ی فاضله ی “تمدن اسلامی“ را در جهان حاکم کند. پس دراین فرض، خود ایران نخستین کشوری ست که در این پروسه قرار گرفته، وسایر کشورهای اسلامی را نیز تحت لوای تمدن اسلامی اخرالزمان قرار خواهد داد.
همچنین و به صد البته معلوم است که نخستین ضرورت عینی چنین آرمانی، در «مقابله با نظام سلطه ی امپریالیسم» و تمدن مادی و الحادی ویرانگری ست که در این قرون اخیر تمام موجودیت فرهنگی و اقتصادی و سیاسی منطقه را به ویرانی کشانده است.
2. هم اکنون چهار دهه است که محور دغدغه و نگرانی استراتژیست ها و آینده پژوهان نظام سلطه نیز دقیقا بر محور همین توسعه ی فرهنگی وسیاسی جمهوری اسلامی ست. به عنوان نمونه: شخصیت های امریکایی چون هانتینگتون که صریحا اسلام را بزرگترین رقیب لیبرال دموکراسی می نامد؛ یا آنتونی گیدنز که در مواضع مختلف، حتی درکتاب معروف “جامعه شناسی” خود نیز به این مهم پرداخته است؛ یا بزرگترین چهره آینده پژوهی امریکا: الوین تافلر [1] و نیز استراتژیست هایی امثال فوکویاما، مایکل برانت، مایکل ام جی… یا سیاستمدارانی چون موشه دایان و مارگارد تاچر که در همان سال 1358 پیش بینی کرده بودند: این انقلاب، به زودی جهان اسلام و اروپا را هم در می نوردد … !!
آری هم اکنون صدها اندیشمند، سیاست مدار، تحلیلگر، و صدها انستیتو و نهادها و مراکز مختلف سیاسی و پژوهشی، همراه با انبوهی از شبکه ها ورسانه های مختلف، همه وهمه، تمام توش وتلاش خود را بر محور همین استراتژی “اسلام هراسی و ایران هراسی” قرار داده اند؛ و می توان گفت غالب معادلات و طراحی های آنان درخاورمیانه، از جمله ظهور و تقویت اسلام تکفیری وداعشی نیز همگی در راستای مقابله با همین توسعه ی روز افزون جمهوری اسلامی ست. نگرانی اصلی همه آنها نیز چیزی جز «احیای تمدن بزرگ اسلام» نیست؛ چراکه خود به خوبی می دانند تمدن چهارساحتی اسلام، به سادگی می تواند تمدن تک ساحتی و بحران زده ی غرب ر ا در خود فروببلعد ….ادامه دارد انشاالله
یادآوری:این مقاله، درحال حاضر، چکنویسی ست؛ اما انشاالله همراه با نقد ونظر شما دوستان، تکمیل واصلاح خواهدشد
1) آلوین تافلر: جوانان حتی در امریکا به سوی مذهب گرایش پیدا می کنند. اکنون اگر پیام های [امام] خمینی را مطالعه کنید خواهید دید که او قبل از هر کس دیگری، گرایش های فراملی جوانان را درک کرده است و پیام های او مختص یک ملت نیست. خمینی مرد قرن 21 است اگرچه در قرن 20 از دنیا رفت.
درهمین راستا سخنان فراوانی از اندیشمندان و تحلیلگران و شبکه ها و رسانه های جهانی وجود دارد که در اینجا تنها به نمونه ی اندکی اکتفا می کنیم (بنقل از صابرنیوز)
نیویورک تایمز: قوی ترین چالش فراروی واشنگتن، یافتن راهی برای توقف روند افزایش قدرت ایران است.
از دیدگاه شبکه تلویزیونی بی.بی.سی نیز: «آنچه در ایران در سال 1979 رخ داد نه تنها برای ایرانیان بلکه برای تمام ادیان جهانی نقطه عطفی بود نقطه عطفی که از بازگشت میلیونها نفر در سراسر دنیا به اصول گرایی مذهبی خبر می دهد» به گفته این شبکه «در سراسر جهان پیروان دیگر ادیان مانند مسیحیت یهودیت و هندو نیز به اصول گرایی مذهبی روی آوردند؛ حتی در ترکیه نیز که هفتاد سال قبل با مذهب وارد جنگ شده بود روند بازگشت به اصول اسلامی سرعت گرفته است.