عفوم کن اگر قدح شکســـتم
من باده نخورده مست مستم
***
به به امشب چه هوایی دارد
چای خوردن چه صفایی دارد
پشت این پنجره باران پیداست
واقعا زندگی اینجا زیباست
من که ازچای چنین سرمستم
وای اگرباده بیفتد دستم
مستم ومستم وکیفم کوک است
[چایِ این دوره زمان مشکوک است!]…***
گرچه درمتن بلا زنجیرم
دارم ازفرط خوشی می میرم
چای وباران همه رد گم کنی است
کیل سرمستی ما صد تُنی است
چشم ما چون به جهان خوشبین شد
هرچه آمد سرِمان شیرین شد
بازشد چشم جهانم ـ به به
“به جهان خرّم ازآنم ” ـ به به
“عاشقم برهمه عالم” نم نم
چقدَر خوب شد امشب حالم…
***
دیدی امشب چقدَر سرمستم؟
مال آن است که از خود جَستم
جَستم ازپیله ء کوچک بینی
چشم و ابروی عروسک بینی
در دلم جشن عروسی دارم
چقَدر حال ملوسی دارم
چشم من حالت ساغر شده است
لبم از شکرخدا ترشده است
شب و تنهایی ویک دنیا عشق
تاچه حالی بکنم من با عشق!
عشق چون پیشه ء آدم باشد
چه بهشت و چه جهنم باشد
گرچه احوال جهنم سخت است
تاخدا هست خیالم تخت است
چیست دوزخ؟نظرِ بسته ء ما
دلِ از خلق وخدا خسته ء ما
نظرت گر به جهان باز شود
فرجِ عشق تو آغاز شود
“خوش گمانی به خدا ” یعنی این
هم “نظربازیِ”ما یعنی این
بازشد چشم جهانم ـ به به
عاشقم برهمه عالم ـ به به
عاشق و رند ونظربازم من
نکند حافظ شیرازم من!
***
من به لیلای شما “لا” گفتم
من به دنیا، “برو بابا!” گفتم
بروبابا ! من اگر دل دارم
صدوده مشکل خوشگل دارم
باتو من کار ندارم دیگر
دل بیکار ندارم دیگر
ای به گور تو وآن لیلی ها
های! راحت شدم ازخیلی ها…
برو دنیا که نداری خیری
نشنیدی؟..برو ” غُرّی غیری”*
چشم شهلای خودم واشده است
زاغِ چشمان تو رسواشده است
منکه طوطیِ بلاغی دارم
چه کلامی به کلاغی دارم؟
بروبابا که حنایت آخر
پیش ما رنگ ندارد دیگر
رفتی از خاطرمن؟…خوش گَلدی!
برو امــــــــ ا نکند برگردی؟
مهدی مشکات دیماه 1394
دل از دنیا بهل مرد خدا شو
ازین غمهای بی پایان رها شو
ببین دنیا به کس خیری ندارد !
بجز داغی که بردل می گذارد
دروغ ودلفریبی کاردنیاست
همه کارش همین امروز وفرداست
تورا محمل به محمل می کشاند
سرآخرداغ بردل می نشاند
بجز داغی که داری بردل ای دل
ازین دنیای بی حاصل چه حاصل؟
بلی دنیا به یک ارزن نیرزد
به تلخی های دل کندن نیرزد
خداوندا ببین دربندخاکم
اگردستم نگیری من هلاکم
دراین دنیا که هرکس فکر خویش است
چگونه دل بر این یاران توان بست
مرا درغم رها کردند یاران
حدیث کربلا کردند یاران
مرا باشادمانی دوست دارند
برای کامرانی دوست دارند
ازآن روزی که رفتم در صعوبت
“رفیقان می روند نوبت به نوبت”
مبادا دل براین مردم ببندی
چوگل هرگز به روی کس نخندی
بسان غنچه تا باشی توخوب است
غریب وآشنا باشی توخوب است
>> این سروده هم الان جاری شد.اگر کامل شد مستقلا تقدیم میکنم واگرنشد اینم اینجا گذاشتست.
* غُرّی غیری : خطاب مولانا امیرالمو منین علیه السلام است به دنیا ،یعنی: (برودنیا) کسی جز مرا بفریب/این از فصیح وبلیغ ترین کلمات قصار درعرب است (غرّی غیری!)
(ن.گ: سلوک شکّرین)